بخشش و گذشت، نیاز به طی کردن یک پروسهی روانی دارد. به این معنا که مکانیزم مغز نیاز به یک سری دستورات شناختی و روانی دارد تا بتواند به انتهای مسیر یعنی بخشیدن دیگران برسد بدون آنکه در حافظه بماند و دوباره در طول زندگی آن را یادآوری و به حافظه بیاورد.
«مرحلهی اول: تنظیم هیجانات»
زمانی که دیگران خطایی را در حق ما مرتکب میشوند که باعث آزرده شدن روح و روان ما میگردد و یا حقی از ما نادیده گرفته میشود ما از لحاظ روانی و هیجانی احساسات مختلفی را تجربه خواهیم کرد. احساساتی که شامل خشم، نفرت، غم، افسوس و در نهایت افسردگی که منجر به گوشه گیری و ناامیدی خواهد شد.
در این پروسه باید احساسات خود را بشناسیم و بتوانیم آنها را لمس کنیم تا در هر کدام از این احساسات قرار گرفتیم به دنبال فرافکنی و نسبت دادن آن به بیرون از خود و یا به دیگران نباشیم. هرگز نباید این احساسات را سرکوب کرد و به دنبال جایگزینی احساسات با احساسات دیگر گشت و تا از این حالات فرار کنیم. بلکه با درک اینکه بروز این هیجانات به خاطر وارد شدن آسیب به روان ما اتفاق افتاده باید قابل درک و تحمل باشد. وظیفهی ما در قبال روان مان در این موقعیت مدارا کردن و سرپوش نگذاشتن روی آنهاست تا بتواند مسیر صحیح خود را از لحاظ روانی طی کند. شناخت از احساسات به ما کمک میکند بتوانیم هیجانات خود را تنظیم و تحت کنترل دربیاوریم در حالی که اگر آنها را سرکوب یا فراری بدهیم به شکل عقدههای روانی و بروز رفتارهای نادرست که ناشی از همان خشم، نفرت، غم، افسوس و افسردگی است ما را غافلگیر خواهد کرد. در این هنگامیکه به خاطر خطای دیگران شما در مسیر خشم قرار میگیرید باید به این موضوع آگاهی داشته باشید که زمانی ما نسبت به خطاهای دیگران احساس خشم پیدا میکنیم که دیدگاه مان، دیدگاه کمال گرایی و آرمان مدارانه نسبت به اشخاص باشد. نباید موقعیتهای مادی، اجتماعی، خانوادگی، قومیتی، مذهبی افراد را دخیل در خطاهایشان قرار دهیم چرا که خود این باعث تشدید احساس خشم خواهد شد و آن وقت با استناد به این قراردادها نمیتوانیم با خشم خود کنار بیاییم. اگر دیگری خطاهایی در حق شما مرتکب شد که باعث خشم شما گردیده است میتوانید با هدایت این خشم به سمت جهت مثبتی (انجام کاری در جهت تنظیم آن) آن را خنثی کرده و در جهت مثبتی آن را هدایت کنید. برای مثال اگر فردی پشت سر شما بدگویی کرده و آبروی شما را خدشه دار کرده است، در عوض شما میتوانید نسبت به حفظ آبروی دیگران و یادآوری نکات مثبت اخلاقی و رفتاری آنها، جهت روان خود را به سمت کنترل خشم تغییر بدهید. یادم هست خانمیکه فرزندش را از دست داده بود و آنقدر نسبت به این موضوع خشم داشت که تصمیم گرفت برای کنترل این خشم به تمام کودکان بیماری در بیمارستان کمک مالی و یا عاطفی کند با سر زدن از آنها و نوازش شان. بدین ترتیب پروسهی خشم را طی کرده بود و دیگر نسبت به اتفاقی که رخ داده بود عصبانی نبود.
«مرحلهی دوم: شناخت و تفکر»
زمانی که بتوانید احساسات و هیجانات ناشی از مسأله را تنظیم کنید و طی کردن مراحل هیجانی را جزء ساختارهای روانی خود بدانید و بپذیرید همهی ما انسانها برای گذار از مراحل این چنینی نیاز به شناخت خود و روان خود داریم تا بتوانیم با کمترین آسیبی خود را در آغوش بگیریم و نگذاریم لطمهای به روان مان وارد شود آن وقت وارد مراحل شناختی میشویم که میتواند با روی کار آمدن منطق و تفکر ، ما را به سمت بهبود و سلامت روان پیش ببرد. آن وقت که فراتر از خود میتوان مساله را نگاه کرد و هرچند که هر از گاهی هم ممکن است هنوز خطای آن افراد در ذهن تان یادآوری شود اما این بار بدون بالا آمدن احساسات منفی.
در این مرحله شما میتوانید خوبیها، قرابت داشتن یا نداشتن انسان بودن یا موقعیتها و شرایط آن فرد یا افراد را به ذهن بیاورید و موقعیت رفتاری او را در آن وقتی که خطا رخ داده است مدنظر قرار بدهید و دلایل شخصی و غیرشخصی آنها را بسنجید و در مورد آن فکر کنید. آن وقت است که میتوانید خود را از بیرون تماشا کنید و فرصت یا قدرت انتقام داشتن یا نداشتن را بسنجید. در این مرحله شما قدرت انتخاب دارید. میتوانید سکوت کرده و با انجام رفتارهای صحیح تری بر منش خود بیافزایید و پاداشهای الهی و دنیایی را به خاطر بسپارید.
ضمن اینکه در این مرحله شما میتوانید سهم خود را در آن موضوع یا اتفاق پیدا کرده و جلوی بروز آن را در آینده با اصلاح رفتار خود بگیرید.
«مرحلهی سوم: احساس عاطفی و پیامدهای آن»
در این مرحله که شما اندیشه و تفکر را پشت سر گذاشته اید از تنشهای روانی تان کم شده است. احساسات، نگرشها و رفتارهایی که در قبال فرد رنجاننده داشته تغییر میکند و از لحاظ روانی آماده شده است تا به سمت دیگری توجه کند. در گذار از این مرحله دیگر حس انتقام به سراغ فرد نمیآید و احساسات مثبت جایگزین احساسات منفی میشود. نگرش فرد نسبت به رنجاننده تغییر کرده است. قضاوتهای قبلی فرد نسبت به رنجاننده عوض میشود و فرد در این مرحله به دنبال چاره جویی میرود.
«مرحلهی چهارم: تمایل و تصمیم به بخشش»
در این مرحله فرد با توجه به تغییراتی که در رفتار، شناخت و عواطفش پیش آمده است تمایل به گذشت پیدا میکند. هرچند که ممکن است هنوز هم احساسات غالب باشد. البته این بار احساساتی است که برخاسته از تفکر، تعقل فرد در مورد رنج و رنجاننده است. تمایل به گذشت و تمایل به اظهار آن، تصمیم و اراده بر گذشت، تصمیم به گذشت، و در نهایت اظهار گذشت در این مرحله رخ میدهد. در این مرحله احساسات مثبت و شدیدتر است و فرد خلاف و خلافکار را جدا میبیند و به دنبال چاره جویی و گذشت میگردد.
«مرحلهی پنجم: پیامدمهای بخشایشگری»
1-احساسات منفی از بین میرود و کینه جای خود را به بخشش میدهد. احساسات مثبت جایگزین آن میشود.
2-علاوه بر تغییر در احساسات، رفتار و شناخت فرد در موقعیتهای بعدی نسبت به فرد خاطی تغییر کرده است.
3-رشد معنوی، کمال و ارزش انسان افزایش مییابد که باعث عزت نفس در او میگردد.
4-به دست آوردن آرامش درونی، رضا و خشنودی از رفتار خود.
5-احسان و نیکی نسبت به فرد خاطی؛ (در این مرحله، فرد ممکن است در ادامهی معاشرت و رفتار با فرد تغییر جهت بدهد.)